Saye by Tanvir Lyrics
Intro :
طبق معمول یه موزیک ملو که حس من بود تو یه اتاق تاریک با چوبینو بجورک
حس شنواییم لامسه شده نوتا رفتن تو عم استخونم سلولای باکرم فاحشه شده
Vers 1:
میگیری چی میگم یا برات از اون جونتیای کیریپی بپیچم
وقتی راهت
دوراست کجاست امن تر وقتی روحت جداست کجاست تن په ؟
مبدا مادر مقصد خاک یا خداست تش نه ؟
بشه حبس دوده بشه لمس نوته باپوستت تشم ترمیم از نوشه روحت
وقتی خلسه ای قبل خواب تلقیین یه لفظه ای رفت بکار
بعد یه مغزه ای رفت بگا سیاه سفید سکوت
نه صحنه ای نه صدا
خودتیو خودت با جنسی از خودیه خودت
این سایه هست تا وقتی شب بشه صبح بفهم
این منطقو درکت نی از توهم رولت غلم و عقلم معنی نداره هیچی توهمی به این سمی نداده
چون حقیقیه هیچ یقینی نی دریای کشتیته نا خدا گاه ضمیریه یه حجمی از خودت که خیلی وقت بات صمیمیه از بدو تولد بات رشد تعلیم دیده یه چیزی هست که این تن دلره ازش تعمین میشه ولی تش معلوم نی تکلیف چیه
همین دیگه که سردرگمیم دلیل اینه هرکی باخودش درگیره زمن گیره مثه ترس از یه سایه که بدون نور تشکیل میشه بعد شبیهت میشه ولی وقتی بفهمیش شکو ترست از بین میره
Vers 2:
بیخیال هرچی که شد په پا بزار تو تاریکی مطلق نفس سنگین و راه میری تند تر یه مسیر ثابتو گاییدی تو نه تا برسی به مقصدی نو تر ولی تر واسه این راه شد سم پس خفه کن تو نطفه ترس و با ورد و رقص و شب و ماه حالا راه زیاده تا بشه باطن از ظاهر جدا برسی به سایه خدا هفت مرحله تی کنی به اجبار مرحله دوم عشق پنهان برسی به هفا وادیه عرفان زجر ببینی تا آماده شی برای بیرونش وجدان شخصی جدید افکاری نو انسان آزاد از هفت دولت نه تو چهار چوپی نه در اختیار نفسش زندا رسید به همه چی وقتی به واقعییت دل داد
طبق معمول یه موزیک ملو که حس من بود تو یه اتاق تاریک با چوبینو بجورک
حس شنواییم لامسه شده نوتا رفتن تو عم استخونم سلولای باکرم فاحشه شده
Vers 1:
میگیری چی میگم یا برات از اون جونتیای کیریپی بپیچم
وقتی راهت
دوراست کجاست امن تر وقتی روحت جداست کجاست تن په ؟
مبدا مادر مقصد خاک یا خداست تش نه ؟
بشه حبس دوده بشه لمس نوته باپوستت تشم ترمیم از نوشه روحت
وقتی خلسه ای قبل خواب تلقیین یه لفظه ای رفت بکار
بعد یه مغزه ای رفت بگا سیاه سفید سکوت
نه صحنه ای نه صدا
خودتیو خودت با جنسی از خودیه خودت
این سایه هست تا وقتی شب بشه صبح بفهم
این منطقو درکت نی از توهم رولت غلم و عقلم معنی نداره هیچی توهمی به این سمی نداده
چون حقیقیه هیچ یقینی نی دریای کشتیته نا خدا گاه ضمیریه یه حجمی از خودت که خیلی وقت بات صمیمیه از بدو تولد بات رشد تعلیم دیده یه چیزی هست که این تن دلره ازش تعمین میشه ولی تش معلوم نی تکلیف چیه
همین دیگه که سردرگمیم دلیل اینه هرکی باخودش درگیره زمن گیره مثه ترس از یه سایه که بدون نور تشکیل میشه بعد شبیهت میشه ولی وقتی بفهمیش شکو ترست از بین میره
Vers 2:
بیخیال هرچی که شد په پا بزار تو تاریکی مطلق نفس سنگین و راه میری تند تر یه مسیر ثابتو گاییدی تو نه تا برسی به مقصدی نو تر ولی تر واسه این راه شد سم پس خفه کن تو نطفه ترس و با ورد و رقص و شب و ماه حالا راه زیاده تا بشه باطن از ظاهر جدا برسی به سایه خدا هفت مرحله تی کنی به اجبار مرحله دوم عشق پنهان برسی به هفا وادیه عرفان زجر ببینی تا آماده شی برای بیرونش وجدان شخصی جدید افکاری نو انسان آزاد از هفت دولت نه تو چهار چوپی نه در اختیار نفسش زندا رسید به همه چی وقتی به واقعییت دل داد