Tars by Nima Nimosh Lyrics
[اینترو]
نمیخوام دیگه سرتو درد بیارم
نمیخوام دیگه گریه کنی باهام
نمیخوام دیگه به خاطر من
همه راهو طی کنی
چون خسته شده پاهات
من زندگیم خیلی وقته
شده عینِ یه معما، حل نشدنی
تو سختترین شرایط کنار اومدم
که حتی خداش هم منو ندید
[ورس اول؛ اِم-زد]
خشک شده خنده رو لبم
وقتی دیدم انگشتایِ اتهاما رو منن
وقتی دیدم تویِ صف جنگ با من
اونکه جلوتر از همه وایساده خودمم
من همونم که رویامو میساخت
با دستایِ خودش نهالِ بودنو میکاشت
حالا چی مونده از اون؟ هیشکی نمیدونه
پنهان شده تویِ خودش یه دیوونه
دستاشو خودش بست، راهشو گمش کرد
واسه تاریکی نموند، شبو صبحش کرد
یه مَرد لِه شده لایِ چند تا مشکل
یه شیر زخمی بینِ چند تا بُزدل
بزرگترین گله باش، گرگ باش
بیصدا حمله کن به این ندا
برو عقب ساکت باش
چندتا غیبت حاظر باش
چند تا پله تا خدا
تنها موندم با صِدام
[کورس؛ نیموش؛ ۲بار]
دارم هر روز به شبم فکر میکنم
دارم هر شب به خلأم فِک میکنم
فِک میکنم و بعدش دق میکنم
من دق میکنم و همه هم عشق میکنن
[ورس دو؛ اشک آن]
تو تنها نیستی منم تنها
من و تو باهم دیگه میشیم چندتا
تن از ترس نترس؛ ترس چیزِ خوبیه
ترس یه کلاغ رو مترسک چوبیه، ترس دودیه
پس، توش که بخوای بری دور میشه ترس
دور که میشی سریع غول میشه ترس
غول که باشی سریع دور میشه پس
بترس؛ اَ خودت که تنها ترسِ منطقیت یه ترسِ مبهم از تمومِ رفتناته
اَ تلاشت کم نکن که هر چی داری اَ تلاشه
فک نکن که تهِ راهه، اینجا تازه اولاشه
اَ تلاشت کم نکن، بدو بدو بدو بدو
برو جلو کنترل کن خودتو، وقتی سدِ راهتن
وقتی ضجههات یه نویدی واسه یه شهرِ کاملن
بمون، بجنگ، بخون، ببند دهنِ هرکی که حرف زد
اشکِ زیرزمین
[کورس؛ نیموش؛ ۲بار]
دارم هر روز به شبم فکر میکنم
دارم هر شب به خلأم فِک میکنم
فِک میکنم و بعدش دق میکنم
من دق میکنم و همه هم عشق میکنن
نمیخوام دیگه سرتو درد بیارم
نمیخوام دیگه گریه کنی باهام
نمیخوام دیگه به خاطر من
همه راهو طی کنی
چون خسته شده پاهات
من زندگیم خیلی وقته
شده عینِ یه معما، حل نشدنی
تو سختترین شرایط کنار اومدم
که حتی خداش هم منو ندید
[ورس اول؛ اِم-زد]
خشک شده خنده رو لبم
وقتی دیدم انگشتایِ اتهاما رو منن
وقتی دیدم تویِ صف جنگ با من
اونکه جلوتر از همه وایساده خودمم
من همونم که رویامو میساخت
با دستایِ خودش نهالِ بودنو میکاشت
حالا چی مونده از اون؟ هیشکی نمیدونه
پنهان شده تویِ خودش یه دیوونه
دستاشو خودش بست، راهشو گمش کرد
واسه تاریکی نموند، شبو صبحش کرد
یه مَرد لِه شده لایِ چند تا مشکل
یه شیر زخمی بینِ چند تا بُزدل
بزرگترین گله باش، گرگ باش
بیصدا حمله کن به این ندا
برو عقب ساکت باش
چندتا غیبت حاظر باش
چند تا پله تا خدا
تنها موندم با صِدام
[کورس؛ نیموش؛ ۲بار]
دارم هر روز به شبم فکر میکنم
دارم هر شب به خلأم فِک میکنم
فِک میکنم و بعدش دق میکنم
من دق میکنم و همه هم عشق میکنن
[ورس دو؛ اشک آن]
تو تنها نیستی منم تنها
من و تو باهم دیگه میشیم چندتا
تن از ترس نترس؛ ترس چیزِ خوبیه
ترس یه کلاغ رو مترسک چوبیه، ترس دودیه
پس، توش که بخوای بری دور میشه ترس
دور که میشی سریع غول میشه ترس
غول که باشی سریع دور میشه پس
بترس؛ اَ خودت که تنها ترسِ منطقیت یه ترسِ مبهم از تمومِ رفتناته
اَ تلاشت کم نکن که هر چی داری اَ تلاشه
فک نکن که تهِ راهه، اینجا تازه اولاشه
اَ تلاشت کم نکن، بدو بدو بدو بدو
برو جلو کنترل کن خودتو، وقتی سدِ راهتن
وقتی ضجههات یه نویدی واسه یه شهرِ کاملن
بمون، بجنگ، بخون، ببند دهنِ هرکی که حرف زد
اشکِ زیرزمین
[کورس؛ نیموش؛ ۲بار]
دارم هر روز به شبم فکر میکنم
دارم هر شب به خلأم فِک میکنم
فِک میکنم و بعدش دق میکنم
من دق میکنم و همه هم عشق میکنن