Chamedoon by Maslak Lyrics
[ورس یک]
اگه الان از همه دورم
چون خیلی وقته بستهاس چمدونم
کسی خوشحال نی بیرون از درِ خونهاش
ولی اینجا همه منتظرِ رفتنمونن
بعد از این همه پیچ و تاب
میبینم دوتا راه بیشتر نی جلو پام
یا تو غربت زندونی باشم
یا تو خاک خودم بمونم گروگان
تُف، تُف تو حس گوه بلاتکلیفی
که نمیدونی از همه چی چرا در میری
انگار، هیچی نی سر حال بیارتت، فقط
ادامه دادن و ادامهاش میدی
تا میگی خستم، میگن بهونه میاری
باید حرصتو بخوری از گلو بدی پایین
میخوای این جا بمونی؛ تهاش حرومه چی باشی؟
اَ پیرا سالمندتره جَوون ایرانی
من، هرچی بود به جون خریدم
که رفتنی نباشم و موندنی شم
هرجا باشم قلبم اینجاس
ما دور نمیشیم تا مارو دور نریزن
من مال همین پس کوچههام
غم این خیابونا ریخت غم تو صِدام
شاید نفسم بُریده و کم جونه پام
ولی با عشق تو دلم هنوز سرپام
تـو، بهم بگو تکلیف چیه؟
وقتی روحم از فیریکام لبریز میشه
دلم اینجا مثل غُل و زنجیر گیره
رفتنمم بهم حس تبعید میده
هی میگن علی فاز بد نده
نمیدونن گیر کردم لای منگنه
یه دستم چمدون، یه دستم بیلیط
فقط یه چی کم دارم، اونم پای رفتنه
[همخوان]
اینجا فرق داره رنگِ شباش
وقتی حبسی تو خودت پَ سخته فرار
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
اینجا فرق داره رنگِ شباش
ته خط باید همه چیو زد به حراج
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
[ورس دو]
شاید رفتمو شرایط عوض شد اما
خیلی چیزا هست که نداره المثنی
مثل وطنت، پدرت، مادرت
اونایی که عشق میکنی میگیری بغلت
غم غربت داره واسم حکم آوار
کدوم رستوران داره دستپخت مامان؟
دلت اَ اینا چه طوری کنه صرف نظر
فقط تو محلت داری بچه محل
من، نمیدونم میخواد رام به کجا
برسه آخرش چون همه چی خواستِ خداس
ولی هیچجا نمیشه مثل تهران برام
همین هوای آلوده میده حال به شُشام
دلم اَ سنگه امروز
ولی هنو تنگ میشه واسه برف شمرون
همه خنده رو لب، حاجی جمعمون جمع
با بچهها بندازیم خسته تو صدر
مگه جایی شبیهاش هست؟
واسم هنوز بینظیره حس ولیعصر
وقتی اعصابم خرابه و گِرهاس تو کار
واسه کلافگیهام خوبه یه نخ تو بام
همه اینا منو میکِشن عقب
یه کِشتیام که همیشه گیره لنگرم
شبی صد دفعه این فکرا میریزن سرم
تو جنگ با سرنوشت سفیده پرچمم
اَه، تَهِ این قصه کجاس؟
نمیدونم، ولی نیستم فکر شوآف
یه روز اگه برسه کارد به استخون میرم
اینو گفتم که نگن عشقشو داشت ولی
به هرکی رفت نمیشه گفت فراری
تو بعضی جادهها راه دور نداری
من دو دل موندم بین این دو راهی
عین اون که میخواد بپره از پل هوایی
[همخوان]
اینجا فرق داره رنگِ شباش
وقتی حبسی تو خودت پَ سخته فرار
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
اینجا فرق داره رنگِ شباش
ته خط باید همه چیو زد به حراج
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
اگه الان از همه دورم
چون خیلی وقته بستهاس چمدونم
کسی خوشحال نی بیرون از درِ خونهاش
ولی اینجا همه منتظرِ رفتنمونن
بعد از این همه پیچ و تاب
میبینم دوتا راه بیشتر نی جلو پام
یا تو غربت زندونی باشم
یا تو خاک خودم بمونم گروگان
تُف، تُف تو حس گوه بلاتکلیفی
که نمیدونی از همه چی چرا در میری
انگار، هیچی نی سر حال بیارتت، فقط
ادامه دادن و ادامهاش میدی
تا میگی خستم، میگن بهونه میاری
باید حرصتو بخوری از گلو بدی پایین
میخوای این جا بمونی؛ تهاش حرومه چی باشی؟
اَ پیرا سالمندتره جَوون ایرانی
من، هرچی بود به جون خریدم
که رفتنی نباشم و موندنی شم
هرجا باشم قلبم اینجاس
ما دور نمیشیم تا مارو دور نریزن
من مال همین پس کوچههام
غم این خیابونا ریخت غم تو صِدام
شاید نفسم بُریده و کم جونه پام
ولی با عشق تو دلم هنوز سرپام
تـو، بهم بگو تکلیف چیه؟
وقتی روحم از فیریکام لبریز میشه
دلم اینجا مثل غُل و زنجیر گیره
رفتنمم بهم حس تبعید میده
هی میگن علی فاز بد نده
نمیدونن گیر کردم لای منگنه
یه دستم چمدون، یه دستم بیلیط
فقط یه چی کم دارم، اونم پای رفتنه
[همخوان]
اینجا فرق داره رنگِ شباش
وقتی حبسی تو خودت پَ سخته فرار
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
اینجا فرق داره رنگِ شباش
ته خط باید همه چیو زد به حراج
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
[ورس دو]
شاید رفتمو شرایط عوض شد اما
خیلی چیزا هست که نداره المثنی
مثل وطنت، پدرت، مادرت
اونایی که عشق میکنی میگیری بغلت
غم غربت داره واسم حکم آوار
کدوم رستوران داره دستپخت مامان؟
دلت اَ اینا چه طوری کنه صرف نظر
فقط تو محلت داری بچه محل
من، نمیدونم میخواد رام به کجا
برسه آخرش چون همه چی خواستِ خداس
ولی هیچجا نمیشه مثل تهران برام
همین هوای آلوده میده حال به شُشام
دلم اَ سنگه امروز
ولی هنو تنگ میشه واسه برف شمرون
همه خنده رو لب، حاجی جمعمون جمع
با بچهها بندازیم خسته تو صدر
مگه جایی شبیهاش هست؟
واسم هنوز بینظیره حس ولیعصر
وقتی اعصابم خرابه و گِرهاس تو کار
واسه کلافگیهام خوبه یه نخ تو بام
همه اینا منو میکِشن عقب
یه کِشتیام که همیشه گیره لنگرم
شبی صد دفعه این فکرا میریزن سرم
تو جنگ با سرنوشت سفیده پرچمم
اَه، تَهِ این قصه کجاس؟
نمیدونم، ولی نیستم فکر شوآف
یه روز اگه برسه کارد به استخون میرم
اینو گفتم که نگن عشقشو داشت ولی
به هرکی رفت نمیشه گفت فراری
تو بعضی جادهها راه دور نداری
من دو دل موندم بین این دو راهی
عین اون که میخواد بپره از پل هوایی
[همخوان]
اینجا فرق داره رنگِ شباش
وقتی حبسی تو خودت پَ سخته فرار
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش
اینجا فرق داره رنگِ شباش
ته خط باید همه چیو زد به حراج
منم ماهیِ خسته از آب
که تَن میده به تور، تا کم شه غماش