Hokm by Ehsan Ziya Lyrics
[مقدمه]
یک، دو
یک، دو
نیش
[قسمت اول]
چشامو شستم
نقاب پرت کردم
صدامو کشتن
شعرامو حک کردم
روی دیوارایِ غارم
نوشتم نرو بیرون این آدما هارن
تو واقعا
فکر کردی اَ این بندا جدایی؟
دنیای فکاهی
ساختی خیال کردی توشم خدایی؟
کجایی؟ کجایی؟
هر جایی و گشتم نبودی که با ما باشی
حالا روشن، حالا تاریک
فرقی نداره وقتی همهش اَ یه جاییم
هم بهارم، هم پاییز
همهشون میشن تو شعرام جاری
گفتی بهم که نرو سمتش
گفتی بهم میشه درا بسته
گفتم: باور کنی خودتو آخر
هرچیو بخوای اَ کائنات هماهنگه
گفتی: خوشیا، اَ خیالت پُریا
در نمیاد دو ریال، میدونی طلا چنده؟
گفتم دوست دارم وقتی که رفتم
آهنگم از همه ضبطاتون پخش شه
[همخوان]
بعد مرگم
منو دفنم
کنین لای کاغذای شعرام
این بازی تشنه است
ولی عشق است
دلِ حکمِ بچههای تهران
[قسمت دوم]
میرم ترسامو میشکافم از درون
خودمو بیشتر، میشناسم من هر روز
زبون گاهی وقتا قاصره
....نمیتونم بکنم جملهامو من
اصن چیه، معنیِ زندگی؟
میزنه زیرش میره بالا هِنِسی
میپرسه اَ خودش به چی میخوای برسی؟
به پول؟ یا شُهرت؟ یا قدرت؟ یا جاودانه مُردن؟
بالاخره میان سراغت
عُقدههای کهنهات
به دنیام وسعت دادم و دیدم
خواب بودم یه عمر من
اَ خواب پاشدم گفتم دیگه بسه
نور دیدم میخوام برم آره سمتش
حتی بکشه تاریکی واسم ارتش
داشت گَنگه، خوب میره جنگش
خسته نمیشم این دفعه
نیش غرورشو میشکنه
میدونه این شعرا ارزشش اَ خودش بیشتره
ولی چه کنه چشاش به مادیات گیر کرده
[همخوان]
بعد مرگم
منو دفنم
کنین لای کاغذای شعرام
این بازی تشنه است
ولی عشق است
دلِ حکمِ بچههای تهران
یک، دو
یک، دو
نیش
[قسمت اول]
چشامو شستم
نقاب پرت کردم
صدامو کشتن
شعرامو حک کردم
روی دیوارایِ غارم
نوشتم نرو بیرون این آدما هارن
تو واقعا
فکر کردی اَ این بندا جدایی؟
دنیای فکاهی
ساختی خیال کردی توشم خدایی؟
کجایی؟ کجایی؟
هر جایی و گشتم نبودی که با ما باشی
حالا روشن، حالا تاریک
فرقی نداره وقتی همهش اَ یه جاییم
هم بهارم، هم پاییز
همهشون میشن تو شعرام جاری
گفتی بهم که نرو سمتش
گفتی بهم میشه درا بسته
گفتم: باور کنی خودتو آخر
هرچیو بخوای اَ کائنات هماهنگه
گفتی: خوشیا، اَ خیالت پُریا
در نمیاد دو ریال، میدونی طلا چنده؟
گفتم دوست دارم وقتی که رفتم
آهنگم از همه ضبطاتون پخش شه
[همخوان]
بعد مرگم
منو دفنم
کنین لای کاغذای شعرام
این بازی تشنه است
ولی عشق است
دلِ حکمِ بچههای تهران
[قسمت دوم]
میرم ترسامو میشکافم از درون
خودمو بیشتر، میشناسم من هر روز
زبون گاهی وقتا قاصره
....نمیتونم بکنم جملهامو من
اصن چیه، معنیِ زندگی؟
میزنه زیرش میره بالا هِنِسی
میپرسه اَ خودش به چی میخوای برسی؟
به پول؟ یا شُهرت؟ یا قدرت؟ یا جاودانه مُردن؟
بالاخره میان سراغت
عُقدههای کهنهات
به دنیام وسعت دادم و دیدم
خواب بودم یه عمر من
اَ خواب پاشدم گفتم دیگه بسه
نور دیدم میخوام برم آره سمتش
حتی بکشه تاریکی واسم ارتش
داشت گَنگه، خوب میره جنگش
خسته نمیشم این دفعه
نیش غرورشو میشکنه
میدونه این شعرا ارزشش اَ خودش بیشتره
ولی چه کنه چشاش به مادیات گیر کرده
[همخوان]
بعد مرگم
منو دفنم
کنین لای کاغذای شعرام
این بازی تشنه است
ولی عشق است
دلِ حکمِ بچههای تهران